بعد از مدتها....

خدایا سرده این پایین از اون بالا تماشا کن...

اگه میشه فقط گاهی خودت قلبم منو "ها" کن...

خدایا سرده این پایین ببین دستامو میلرزه...

دیگه حتی همه دنیا ب این دوری نمی ارزه...

تو اون بالا من این پایین دوتایی مون چرا تنها...؟

اگه لیلی دلش گیره بگو مجنون چرا تنها...؟

بگو گاهی ک دلتنگم از اون بالا تو میبینی...

بگو گاهی ک غمگینم تو هم دلتنگ و غمگینی...

خدایا من دلم قرصه کسی غیر از تو با من نیست...

خیالت از زمین راحت ک حتی روز روشن نیست...

کسی اینجا حواسش نیس ک دنیا زیر چشماته...

ی عمره یادمون رفته زمین دار مکافاته...

فراموشم میشه گاهی ک این پایین چ ها کردم...

ک باید روزی از اینجا بازم پیش تو برگردم...

خدایا وقت برگشتن ی کم با من مدارا کن...

شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا کن.............

 


دلم گرفته اي خدا كجايي..........دلم ميخواد دست تو رو بگيرم

ميدونم اين كفره ولي خدا جون.......ساده ميگم دلم ميخواد بميرم


دنياي زيبايي كه ساختي خدا.....چيزي به جز غم واسه من نداره

عاشق ابراي بهارم اما............بيشتر از اون چشماي من ميباره


خدا همه ميگن تو مهربوني........ميگن كه تو عاشق بنده هاتي

پس چرا وقتي اشكامو ميديدي........جواب قلب خستمو ندادي


خدا به جز تو هيچ كسو ندارم......كه گوش بده حرف دل خستمو

يا وقتي توي سختيا جون ميدم........بهم بگه كه ميگيره دستمو


غمام ديگه خيلي شده اي خدا........نميدونم غصه واسه كدومه

چه حسي داره وقتي كه يه بنده....بهت ميگه كه مرگم آرزومه


يه ثانيه خوشي توي زندگي.......اين روزا واسه من مث يه خوابه

چرا بايد اين باشه سرنوشتم.........تموم اين چراها بي جوابه


خدا چرا تموم نميشه عمرم........ميدونم هيچ كسي منو نميخواد

خودت نوشتي توي سرنوشتم.....كه واسه من يه روز خوش نمياد


خدا چقدر ناله كنم پيش تو............خدا فقط يه بار بده جوابم

بهم بگو تموم اينا خوابه................يا كاري كن كه تا ابد بخوابم


        تولد هفت سالگی ت مبارک وبلاگ تنهائی هام  

خدایا تو قلب مرا می خری؟


دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هرروز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت
ولی هیچکس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم،قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد
یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است!
یکی گفت چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است!
و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
و من تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟
و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید،دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم

"عرفان نظرآهاری"

الو خدا ...

الو خدا ...


الو ... خونه خدا ؟

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونهء خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمیده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس . بله با کی کار داری کوچولو ؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم ... قول داده امشب جوابمو بده .

بگو من میشنوم .

مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره ؟؟؟؟

فرشته ساکت بود . بعد از مکثی نه چندان طولانی: نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو

دوست نداشته باشه؟


بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض

گفت :

اصلا اگه نگی خداباهام حرف بزنه گریه میکنما ...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛


بگو زیبا بگو . هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو ...

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد و گفت:

خدا جون خدای مهربون، خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا ...

چرا ؟ این مخالف تقدیره . چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ

شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم . مگه ما باهم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی

حرفمو باور نمیکنه ؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...


خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:

آدم ، محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه... کاش همه

مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.


کاش همه مثل تو مرا برای خودم و نه برای خودخواهی شان میخواستند . دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی ...


کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخند برلب داشت ، آرام و آسوده ، در آغوش خدا به خواب فرو رفت
مطلب از وبلاگ محمد یرداشتم مرسی محمد

دیگه حال و حوصله هیچی و هیچی رو ندارم خدا!

بيا اي مرگ امشب راحتم کن سخت دلگيرم
ملول از ننگ هستي هستم و از زندگي سيرم

اگرجان از تن انسان چو بيرون رفت ميميرد

ندارم جاني اندر تن چرا آخر نميميرم


گريزاني چرا اي مرگ اي صياد دام افکن

شکارآمد به پاي خود چه غم داري بزن تيرم


بيا دستم به دامان تو دستم را بگير امشب

وگرنه انتقام زندگي را از تو مي‌گيرم


بيا و دست بردار اي فلک از بازي جانم

ورق برگشت بازنده تويي در دور تقديرم


اگرچه عمر کوتاهم براي عاشقي کم بود

بيا اي زندگي بگذر دم آخر زتقصيرم

مترسک

از مترسکی سوال کردم:آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده ای؟                    

پاسخم دادو گفت:درترساندن دیگران برای من لذتی بیاد ماندنی است.       

پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزارنمی شوم!                           

اندکی اندیشیدم و سپس گفتم:راست گفتی!من نیز چنین لذتی

را تجربه کرده بودم.

گفت:تو اشتباه می کنی زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی راببرد

مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!

سپس اورا رها کردم درحالی که نمی دانستم آیا مرا می ستاید یا تحقیر می کند.

یک سال بعد مترسک,فیلسوف و دانا شد و چون دوباره از کنار او گذشتم دو کلاغ را دیدم که سرگرم لانه ساختن زیر کلاه او بودند!                        

"جبران خلیل جبران"

محرم هم محرم های قدیم!!

به قول رویا،با اجازه ی پریا جووووون!!

بازم محرم اومد و زنجان سياه پوش شد! خيابونا از اصلي گرفته تا فرعي! روي ماشينا! متنفرم از محرم زنجان! متنفرم از دسته ي حسينيه ي پايتخت شور حسيني! آهاي دوربينايي كه ازون بالا بالاها فيلم ميگيرين! آهاي بلندگوهايي كه زوميدين رو مصطر كلامي! آهاي بيننده ها! پايين بياين! بياين تو مردم! بيا! زومت چقدره!؟ كيفيتش مهم نيست! زوم كن! زوم كن رو دختري كه تو دسته حسينيه بهش تجاوز ميشه! زوم كن رو پسري كه بيست سي بار شمارشو رو برگه آ چهار نوشته و داره خورد خورد ميكنه تا...! زوم كن رو مني كه جرات ندارم پامو بيرون از خونه بزارم! زوم كن رو مال حروم خورايي كه ادعا ميكنن سگ حسينن! آهاااااااااااي فيلم بردار كجايي؟ وظيفه ي تو پخش يل ياتار طوفان ياتار ياتماز حسينين پرچمي نيست! وظيفه ي تو ...! چرا ده روز قبل و بعد مسير حسينيه رو نشون نميدي! اين همه مرد تو زنجانه؟ من كه باور نميكنم! حسينيه! حسين! كل يوم عاشوراتون كجا رفته مردم؟؟؟ حسينيه ام بازيچه ي دست شماهاست! وگرنه حسيني كه بنده ي خداست هر روز و هميشه و همه جا تو دل بنده هاست!

خدا برای بنده اش کافی نیست؟!

 

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌كنم
گفتی: فانی قریب 
من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶)

گفتم: تو همیشه نزدیكی  من دورم... كاش می‌شد بهت نزدیك شم
گفتی: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
 هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵ ) 


گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لكم
دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲ ) 


گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه 
پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰)
گفتم: با این همه گناه... آخه چیكار می‌تونم بكنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده 
مگه نمی‌دونید خداست كه توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌كنه!( توبه/۱۰۴)

گفتم: ولی دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳)

گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه   (زمر/۵۳)
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
 به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵)
گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌كنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌كنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
خدا هم توبه‌كننده‌ها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲)

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك
گفتی: الیس الله بكاف عبده
 خدا برای بنده‌اش كافی نیست؟ (زمر/۳۶)

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار می‌تونم بكنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما
ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریكی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه   (احزاب/۴۱-۴۳)
با خودم گفتم: خدا... خالق هستی... با فرشته‌هاش... به ما درود بفرستن تا آدم بشیم!

 

 

  • خسته ام ميفهميد؟! خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن. خسته از منحني بودن و عشق. خسته از حس غريبانه اين تنهايي. بخدا خسته ام از اينهمه تکرار سکوت. بخدا خسته ام از اينهمه لبخند دروغ. بخدا خسته ام از حادثه ساعقه بودن در باد. همه عمر دروغ، گفته ام من به همه. گفته ام: عاشق پروانه شدم! واله و مست شدم از ضربان دل گل! شمع را ميفهمم! کذب محض است، دروغ است، دروغ!! من چه ميدانم از، حس پروانه شدن؟! من چه ميدانم گل، عشق را ميفهمد؟ يا فقط دلبريش را بلد است؟! من چه ميدانم شمع، واپسين!
  • دکتر شریعتی جیگر

     

     خدایا کفر نمی‌گویم، پریشانم، چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

      مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

     خداوندا!

     اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی 

     لباس فقر پوشی غرورت را برای ‌تکه نانی ‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌ و 

     شب آهسته و خسته تهی‌ دست و زبان بسته به سوی ‌خانه باز آیی

     زمین و آسمان را کفر می‌گویی نمی‌گویی؟!

     خداوندا!

      اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

      لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری و

     قدری آن طرف‌تر عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌ و

      اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد...

     زمین و آسمان را کفر می‌گویی نمی‌گویی؟!

     خداوندا!

     اگر روزی‌ بشر گردی‌ ز حال بندگانت با خبر گردی‌ 

     پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت،

      از این بودن، از این بدعت.

     خداوندا تو مسئولی.

     خداوندا

     تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشواراست،

     چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است… 




                                            " دکتر شریعتی جیییییییییییییییگرم "

    شادترین پست این وبلاگم ب افتخار چهارمین سالگرد تولد وبم

    سلام دوستان

    احوالات؟

    اصلا تصمیم نداشتم برا وبم جشن تولد بگیرم ولی یهو دلم براش سوخ بیچاره همه پستام غمگین بودن میخوام ی کم شادش کنم

    بیائید ببینید ی حالگیری برا آقایون داریم ولی ب کسی برنخوره ها



    مشاجره بین دختر وپسر:

    "پسر برتر از دختر آمد پدید"،پسر جمله را بگفت و چیزی ندید

    نگو دخترک با یکی دسته بیل،سر آن پسر را شکسته جمیل

    بگفتا:جوابت نباشد جز این،نگویی دگر جمله ای این چنین

    وگرنه سروکار تو با من است که دختر جماعت به این دشمن است

    پسر اندکی هوشیاری بیافت،سرش چون انار رسیده شکافت

    پسر گفتش:ای دختر محترم،که گفته که من از شما بهترم؟!

    که دختر جماعت به کل برتر است،ز جن تا پری از همه سرتر است

    پسر سخت بیجا کند،مرگ بید که برتر از دختر بیاید پدید.




    خب اول کادوهامو بدین تا بهتون ی کیک خوشمزه بدم

    (خشن ترین کیک تولد)بیائید بخورید....

    حالا کی میتونه همچین کیکی رو بخوره؟ها؟کیک باطعم خون....!

    این کیکو بخورید تا یادتون بمونه ک من بعد بدون کادو نرین تولد

    و...

    بااینکه تو دنیای واقعیم از همه دوستان و اشنایان از همه و همه دل خوشی ندارم از همه زمینیا متنفرم ولی دنیای مجازیم درست در مقابل دنیای واقعیمه و اینجا همه خوبن همه دوستامو دوس دارم بخصوص دوستای قدیمیو....کاش دنیای واقعی هم آدماش خوب بودن ولی....بگذریم...

    این گلای خوشگل تقدیم به همه دوستای گلم...



    ادامه دارد....   تولدتتتتتتتتتتتتتتتتتت مبارک وب تنهائی هام

    هیچی...

    _ چ سخت ست خندان نگه داشتن لبها حین گریستن قلبها.

    _ ........من خدا را دارم

               کوله بارم بر دوش

                         سفری باید کرد

           گم شدن تا تنهائی محض!

                                سازکم گفت ب من

                                     هرکجا رسیدی

                      از سفر ترسیدی

                                          تو بگو از ته دل

                          من خدا را دارم

             من و سازم چندی ست...

                                  ک فقط با اوئیم...!

                                     

          دلم ی دنیا از دنیات گرفته خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا...

    بعد از ماه ها....

    سهراب سپری میگه:چ خوب یادم هست عبارتی ک ب ییلاق ذهنم وارد شد:وسیع باش و تنها و سر ب زیر و سخت!

    خیلی وقته از دوستام بی خبرم راستش دیگه حال و حوصله ندارم تا ب بقیه سر بزنم

    الانم فقط اومدم ک ی آپی کرده باشم تا در وبم تخته نشه

    از 4ماه تا حالا خیلی تنهاتر شدم انگار تنهائیم هر روز بیشتر میشه و دریای پرتلاطم غصه هام بزرگ و بزرگتر

    از4ماه پیش تا الان خیلی دردام زیاد شدن

    از 4ماه پیش تا الان خیلی خیـــــــــــــــــــلی خسته تر شدم

    و بیشتر مشتاق مرگ!

    برام دعا کنید اوضاع زندگیم بدجور ریخته بهم

    دیگه انگار زندگی نمیکنم فقط هستم زنده م نفس میکشم...اونم ب جبر!

    کلافه م از اینکه حتی حرفاهم خسته ن و دوس ندارن نوشته شن...

    خدای خوبم کجائی؟

    خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداکجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــائی؟

    پ ن:راستی خدا ولنتاین نزدیکه نمیدونم کسی جز من بهت تبریک میگه یا نه آره باید فقط به تو تبریک بگیم چون تنها توئی ک عاشقی عاشق هرچی ک آفریدی عاشق من و همه آدما عاشق من و همه ی دنیات پس چیشاپیش روزعشاق بر تو مبارک مهربونم.

    منم ب خیال خودم عاشقتم نمیدونم شاید همه حرفای منم مث همه حرفای آدما کشک باشه ولی گاهی از ته دلم حس میکنم عاشقتم گاهی اونقدر دلم برات میتنگه ک میخوام همه دنیارو بذارم و بیام ب آسموناو محکم بغلت کنم و ببوسمت.

    ...دلم میخواد تا صب باهات بحرفم ولی...

    ...بازم سه نقطه

    ی درددل ساده با خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا

    شریعتی جیگرم میگه:دلی ک از بی کسی غمگین است هرکسی رامیتواند تحمل کند هیچکس بدنیست!

    اما ن من میگم همه بدن مگه نه خدا!حالم از همه این زمینیا بهم می خوره همشون... کاش میشد منو ببری آسمونا پیش خودخودت من و تو تنهای تنها دوتائی دور از ادما...خدا این روزا دلم حوصله هیچیو نداره حتی خودم احساس میکنم هیچ آرزوئی ندارم واین خیلی بده بده ک هیچی از دنیا نمیخوام بده ک ...بازم سه نقطه...بازم سکوت...نگفتن ها...دیگه کلافه شدم.میخوام باهات حرف بزنم خدا میخوام اما حرفا میگن خسته ن حال گفتن ندارن اما من از این نگفتنها خسته شدم تاکی...تاکی بگم ب دلم دردام درمون میشه خدا درمون دردای من فقط توئی فک کنم دلم دیگه جانداره واسه غم غصه هایی ک هرروزپیدامیشن دریای غمهام هرلحظه بزرگ وبزرگتر میشه اما من دیگه طاقتشوندارم میفهمی خدا ندارم....سنگینی این سه نقطه ها تو دلم داره زجرم میده بگو ک میدونی بگو ک بااینکه کسی نیست و تنهای تنهام ولی هنوز توهستی بگو...پس اگه هستی بگوچیکار کنم؟

    خداچیکارکنم بگو چیکار کنم با این همه....کاش میشد اینجاهم حرفارو گف کاش حرفا حدو حدودنداشتن میشدهرچی میخوایوبگی بدون هیچ سه نقطه ای اما حیف که نمی شه خدامیبینی چی شده دیگه دوس ندارم باشم ببینم هیچی نگم و بازم بمونم وبخندم خدا...بگودیگه اهههههههه اصلا از این حرفای تکراری هم خسته شدم

    خداجونم تو روخدا لاقل تو بگو ک می فهمی دردمنو بگو خدا

    نمیدونم کدوم یک از شبادیگه فردائی نداره خیلی وقته منتظر اون شبم

    منتظرغروبی ک بعدش هیچ طلوعی نداشته باشه

    میدونی خدا من فردا میترسم ازاینکه قراره بازم بدبختیای دیگه روتحمل کنم

    خداباورکن ناشکری نمیکنما ولی تو ک بهم حق میدی مگه نه!کسی ک تو آسمونم...

    بعضی وقتا میگم کاش هیچوق نبودم...

    ولی حالا ک هستم...آره من هستم غم هست تنهائی هست و سه نقطه هائی ک وادار ب نگفتن میکنن خدابااینکه از مردن میترسم یعنی ازمردن نمیترسما از اینکه زیر خاک برم وحشت دارم ولی ببین غمها با دلم چه کرده که...آرزوی مرگ میکنم چون احساس میکنم مرگ التیام دردهای همیشه خیس منه

    خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا...دلم خیلی گرفته خیلی وقته ک شبا...هیچی ولش کن بگم باز گریه م میگیره...

    خداقول بده هیچوق تنهام نذاری هیچوقت هیچوق حتی اگه...

     

    تولد سه سالگی وبلاگ بدبختم....!

                     تولد سه سالگی ت مبارک وبلاگ تنهائی هام  

    خیلی وقته ازت خسته شدم ولی گفتم شاید تا سال بعد عمری نموند بیام واسه ت جشن بگیرم و اون وقت حسرت تولد تو دلت بمونه با عرض پوزش فعلا"کسی رو نمی خبرم البته شاید تا فردا به دوستای قدیمیم سر بزنم و بگم

    بهرحال تولدت مبارک شاید این روز مرگت هم باشه ها خیلی دوس دارم روز تولد و مرگ یکی باشه

    وبلاگ تنهائی هام یه روز خیلی دوست داشتم اما دیگه نمی خوامت